خم باده بجوشاند چرا خاموشی
جهانی در خروش آمد چرا خاموشی
چمن خرم شده سبوی بلبل از
می شب نم شده فکر می و مینا کن
اگر خواهی که دل تهی از غم کنی
دلی خرمی کنی شور و شری بر پا کن
روی گردان از شب مهتابی
مگر مدهوشی مگر در خوابی
شب مهتابی فکر می ومینا کن
سبویی بشکن و هنگامه ای بر پا کن
چرا جام محبت را بشکستی
نمی خواهی زسر گیری سرمستی
پس زانو چو غمخواران بنشستی
به دنیای فراموشی دلبستی
بر خیز شوری در دلها کن
ای همرازم خوش آوازم
با یاد تو ز در پروازم
با ساز تو درهر زمان دمسازم